نترس!
کسی چه می داند
که تو مرا دوست داری
من این راز را
تنها در گوش باد گفته ام!
او هم به ابرها گفت
و آنها از سر احساس گریه کردند
باران قطره قطره بارید
و حالا این حادثه
سرسبزیِ زمین را به انتظار نشسته
تا از قلب خاکش
جوانه های عــشــق برویاند
نترس!
من که گفتم
کسی نمی داند
که
تو
مرا
دوست داری!
سوختن با تــــو به پروانه شدن می ارزد
عشق این بار به دیوانه شدن می ارزد
گر چه خاکسترم و هم سفر باد ولی
جستجوی تـــو به بی خانه شدن می ارزد ..
هنوز هم عشق میتازد و هنوز هم چشمها
حرف اول و آخر را میزنند خوب نگاه کن
گاهی باید برای فهمیدن حرفهای کسی فقط نگاه کرد
سلام بچه ها خوبین؟؟؟
جاداره تشکر بکنم اینجا از همه ی
اونایی که میان و به وبم سر میزنن
خواستم بگم میخام به نفری
که 1994مین نظر رو بزاره تو وبم یه هدیه بدم
چیزی هم نمونده دلم میخواد سورپرایز خوبی باشه
دوستون دارم ف بابای
بــه هـــرکــس مـــی گـــویـــم "تـــــو"
بـــه خـــودش مــیــگـــیــرد. . .!
امـــا نـــمـــی دانــــــد کــــــه
هــیـــچ کــس بـــرای مـن
"تـــــــو"
نـــمــی شـــود. . . . !
هرکسی را می تونستم دوست داشته باشم ...
اگر ...
دوست داشتـن را از تـــــو شروع نمی کردم ...!!!
تقدیم به تنها امید زندگیم
مهم نیستــ دیگران چه می گویند
همین که من میگویم : تو
و تو میگویی : من ، بـــس است...
مهم نیستــ دیگران چه می دانند
همین که تو برای من
و
من برای تــــو هستم ،بـــس استــ . . .
مهم نیستــ دیگران چه فکر می کنند
همین که من به تــــو ، و تــــو به من
فکر می کنی بـــس استــ ....
کاش به جای “دلم” گلویم “تنگ” میشد
هوا نمی ریسید و خلاص …
همه چیز با تو شروع شد
اما هیچ چیز بدون تو تمام نمی شود
حتی همین دلتنگی های من !
می دانم که تو همه ی دنیای من هستی
یک عشق جاودانه در قلب من
هیچ وقت نمی توانم ازتو جدا باشم
وقتی که تنها در قلب تو هستم
می خواهم وقتی که در کنارم هستی
چشمهایمان به یک سو خیره باشد
و دستهایمان در دست هم
با قدمهای عاشقانه با هم از عشق بگوییم
من از در کنار تو بودن تنها یک آرامش عاشقانه می خواهم
آرامشی که دیگر از دلتنگی و بی قراری خبری نباشد
تنها دلخوشی من عشق تو است
تنها سهم من از این دنیا قلبی است
که هر لحظه بهانه ی تو را می گیرد
عشق تو برایم با ارزش تر از همه چیز است
پس بمان که بی تو بودن را تعبیری نیست...
آنکه اعتماد میکند...
مهم نیست که به چه چیزی اعتماد میکند
، همین اعتماد حاکی از معصومیت اوست.
حتی اگر بدلیل اعتماد، فریب بخورد، مهم نیست،
چون ارزش اعتماد بسیار فراتر از چنین فریبی است.
میتوانی همه چیز را از او بگیری، ولی اعتماد را هرگز
بچه ای از پدرش پرسید سیاست یعنی چی؟
پدر میگه : برای تو ۱ مثال درمورد خانواده خودمون بزنم ؛
من حکومت هستم ؛
چون همه چیز رو من تعیین میکنم .
مامانت جامعه هست چون کارهای خونه رو اون اداره میکنه.
کلفتمون ملت فقیر و پا برهنه هست چون از صبح تا شب کار میکنه و هیچی نداره.
تو روشنفکری چون داری درس میخونی و پسر فهمیده ای هستی .
داداش کوچیکت هم که دو سالش هست نسل آینده است ...
پسرک نصف شب با صدای برادر کوچیکش از خواب می پره و می بینه زیرش رو کثیف کرده
می ره توی اتاق خواب پدر و مادرش می بینه پدرش توی تخت نیست
و مادرش به خواب عمیقی فرو رفته و هر کار میکنه مادرش از خواب بیدار نمیشه.
میره تو اتاق کلفتشون که اون رو بیدار کنه میبینه باباش با کلفتشون خوابیده !!!!!
فردا صبح باباش ازش می پرسه ؛ پسرم فهمیدی سیاست چیه ؟
پسر میگه :
بله پدر؛ سیاست یعنی اینکه حکومت ترتیب ملت فقیر و پا برهنه رو میده
در حالی که جامعه به خواب عمیقی فرو رفته
و روشنفکر هرکاری می کنه نمیتونه جامعه رو بیدار کنه
در حالیکه نسل آینده داره توی كثافت دست و پا می زنه..
بعضی وقت ها چیزی می نویسی فقط برای یک نفر،اما دلـــــــــــت
میگیرد وقتی یادت می افتد که هرکســـــــــــی ممکن است بخوان
جـــــــــــــــــز آن یـــــــــــــــک نــــــــــــــــــــفر...
تو، با من باش!
من، دست همه اتفاق ها را
میگیرم که نیفتد
چه خوب است که هیچ چیز هرگز
بی نقص نیست
همیشه می توان امید داشت
قفل بسته ی در
زنگ زده باشد
طناب دور گردنت
پوسیده باشد
و سیاهچاله ی اسارتت
شکافی داشته باشد برای ورود نور
یک دنیای ناقص را
همیشه بیشتر از یک بهشت متعالی
می توان دوست داشت!
می پوشانم دلتنگی ام را با بستری از کلمات
اما باز کسی در دلم تو را صدا میزند
تنها معشوق برایم خواهی بود
حتی اگر سختی راه چشمانت را
از من دور کند
و بهترین حتی اگر طنین صدایت
به گوشم نرسد
لبخندت را چند وقتی هست ندیده ام
برای دلم بی بهانه بخند
زیباییش را از فاصله ها می فهمم...
اینم یه سبکه دیگه دمشونم گرم
من هیچ حرفی برای گفتن ندارم دیگه خدایی
این که دیگه طبیعی تر ازین حرفاس البته
واقعا میشه؟؟؟؟؟!!!!؟؟!؟؟
چنتا هم تو ادامه مطالبه بچه ها اوناروهم ببینین
وقتی می خواهمت و نیستی
اتفاقی نمی افتد، فقط
ذره ذره ایوب می شوم
در خاطر کسی ماندگاری که
حتی لحظه های نبودنت را
با دنیا عوض نمیکند
عکسای حمیده جووووووونم
عــــــســـــــل عــموش
یه ماهه شده بود جیگری
اینم که همین امروزه دیه
زندگی چیه و چیشو بهمون نشون میدن؟؟؟
دقت کنیم بازیچه ی دست بقیه نشیم....
تنهایم نگذار روی زمینی که بوی دلشوره دارد
چایهایت را تلخ نخور یکبار نگاهم کن
تمام قندهای دلم را برایت آب میکنم
طرف اومد گفت 20 تا رفیق داری
یکی میاد 3 تا شو برمیداره
چندتا برات میمونه؟
گفتم 20 تا رفیق و 1 جنازه!
نبینم کسی به رفیقام دست بزنه هااااااا...
سلامتی همتوووووووووون......
سوم مرداد یکی از بدترین و گندترین روزای زندگیم...
آه داداش و رن دادشم سه سال شد..
سه ساله رفتین از پیشمون...
سه ساله هر لحظه جاتون خالیه بینمون..
سه ساله چهره ی مامان و بابا سی سال پیر شده...
سه ساله داداش و آبجی از فراقتون زجرکشیدن..
سه ساله صدای حمید حیمد گفتن مامان تو خونه میپیچه و هیچ جوابی نمیشنویم..
سه ساله بابا داره هر شب ارزو میکنه یه شب خوابتون رو ببینه...
سه ساله نیستی و همه رو دلتنگ خودت کردی...
سه ساله داداش حمید ندارم..
سه ساله... سه ساله... سه ساله....
سه ساله تنها جای ملاقاتمون شده....
خــــــــــدایــــــــــــــــــــــا.....
شب عفو است و محتاج دعایم
ز عمق دل دعایی کن برایم
اگر امشب به معشوقت رسیدی
خدا را در میان اشک دیدی
کمی هم نزد او یادی ز ما کن
کمی هم جای ما او را صدا کن
بگو یا رب فلانی روسیاهست
دو دستش خالی و غرق گناهست
بگو یا رب تویی دریای جوشان
درین شب ، رحمتت بر وی بنوشان
نکند تو دست از یاد من شسته ای و مرا برای همیشه از خانه ات رانده ای؟
نکند از من فاصله گرفته باشی؟!
نکند تو مرا روی گردان از خویش یافته ای و از چشمت افتاده ام؟
نکند مرا اهل غفلت دیدی و از رحمت خود اینگونه نا امیدم کردی؟
نکند تو شنیدن دعای مرا دوست نداری؟
نکند...
نکند...
نکند...
می دانی این تردیدها چه می کند با بنده ات؟!
سخت ترین دوراهی، دوراهی
بین
فراموش کردن و انتظار است
گاهی کامل فراموش می کنی
و بعد می بینی که باید منتظر می ماندی
و گاهی آنقدر منتظر می مانی
تا وقتی می فهمی زودتر از اینها
باید فراموش می کردی
تمام خنده هایم را نذر کرده ام
تا تو همان باشی که صبح یکی از
روزهای خدا عطر دستهایت
دلتنگی هایم را به باد میسپارد
کوتاه می گویم دوستت دارم
ولی از دوست داشتنت کوتاه نمی آیم
خداوند درهای آسمانش را گشود
ویکی از فرشتگان زیبایش را روی
بال پریان تا زمین بدرقه کرد...
آن فرشته آسمانی در دامان داداش و زن داداشم
فرود آمد و خانه شان را سبز کرد...
قدومش مبارک....
بالاخره جمعه گذشته ینی سیزدهم تیر
انتظارمون به سر رسید و کوچولوی
زن داداشمون به دنیا اومد
اسمشم گذاشتیم حمیده
الهی قربونش برم مث عموش سیزدهیه
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ مـــــــــــــرد است ديگر... گاهي تند ميشود گاهي عاشقانه ميگويد.. مـــــــــــــرد است ديگر.. غرورش آسمان و دلش درياست... تو چه ميداني ازبغض گلو گير کرده يک مـــــــــــــرد.. تو چه ميداني که چشمانت دنياي او شده.. تو چه ميداني از هق هق شبانه او که فقط خودش خبردارد و بالشش؟... مـــــــــــــرد را فقط مـــــــــــــرد ميفهمد و مـــــــــــــرد و آخریــــــــــــن حرفم: من در گذشته ام درگدشته ام....
صفحه اصلي
ايميل نويسنده
پروفايل
طراح قالب
گالری عکس عاشقانه
انجمن وبلاگ نویسان
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان تنها ترین تنها و آدرس saeedsingle.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.